۸.۴.۸۸

نشته ام به بیکران به ناکجا


دختری بود به نام کریستیانا...غمی داشت عظیم...سالها بود که بر تخت تنهایی بود.دم نمیزد.انتظار منجی در گور خفته را میکشید...به عنوان نماد انتظار معروف شده بود.هر روز هم بازدیدکننده داشت.

که روزی زیر لب گفت:

نشسته ام به بی کران،به ناکجا...



عکاس هم یک بازدیدکننده بود که از سرشوق دیدن کریستیانا به حالت کما رفت.





هیچ نظری موجود نیست: