۹.۴.۸۸

اویزان


یه روز صبح خانم دایانا احساس کرد دوست داره مث آبا و اجدادش از در و دیوار بالا بره...پاهاش رو لاک زد تا اون بالا ها برای خودش یه جفت پیدا کنه!
عکاس هم یه مگس بوده که از اون دور و بر میگذشته.با تعجب این صحنه رو ثبت کرد.خودم شاهدم که زیر لب چند تا فحض هم داد بهش!

۸.۴.۸۸

نشته ام به بیکران به ناکجا


دختری بود به نام کریستیانا...غمی داشت عظیم...سالها بود که بر تخت تنهایی بود.دم نمیزد.انتظار منجی در گور خفته را میکشید...به عنوان نماد انتظار معروف شده بود.هر روز هم بازدیدکننده داشت.

که روزی زیر لب گفت:

نشسته ام به بی کران،به ناکجا...



عکاس هم یک بازدیدکننده بود که از سرشوق دیدن کریستیانا به حالت کما رفت.





۲۶.۳.۸۸

ریاست جمهوری


این بادکنکها بعد ار انتخابات رئیس جمهور بادکنکها و تقلب گسترده در این رای گیری دست به تظاهرات مدنی زدند.البته یه سری آدم غیر مدنی و در حقیقت وحشی هم دارند اونها رو میترکونند!اسم اون خانم سمت چپی رجبی،آقای کلاه زرد سردار رادان و اون آشفته سمت راست هم فینگیلی نژاده!


عکاس هم اعتراف کرد که از پوست بادکنک های وطن لاله دمیده!
شغل عکاس چمن زنی بوده!


۲۲.۳.۸۸

بادکنکها

المیرا صبح از خواب بیدار شده،رفته توی وان حمام،خیلی خوابش میومده،گرفته خوابیده!همسرش آقای جکسون هم چون میدونسته امروز تولدشه شروع کرده به بادکنک باد کردن تا المیرا رو سورپریز کنه.آقای جکسون از بس بادکنک باد میکنه میمیره.واسه همین المیرا یه نیش خندی روی لبش...خودم شنیدم که رو به جسد شوهرش کرد وگفت"احمق...فردا تولد من بود!"
عکاس این عکس هم فروشنده بادکنک هاست که بعدا به المیرا پیشنهاد ازدواج داد.

۲۱.۳.۸۸

دعوا زن و شوهری

این خانم که اسمش ناتاشاست دیشب با آقاشون که اسمش اسمیته دعوا کرده.حالا پشیمون شده ، داره هی سرش رو میزنه به دیوار و زیر لب میگه...من خرم،من خرم.
عکاس این عکس هم اسمیته...میخواست صداش رو ضبط کنه که هول شد به جاش عکس گرفت!

مرده شوریی و دندون درد


جمعه روزی بوده که خانم آشا دندونش درد میکرده.دکترها هم که جمعه ها تعطیل هستند.چون خیلی دندونش درد میکرده و مغزش کار نمیکرده،سرش رو بسته تا درد دندونش خوب بشه!
شغل عکاس این عکس مرده شورییه.چون آشا از دندون درد مرده.

پروانه بی ادب

این خانم خوابش میوومده...این پروانه هم زیادی دست شویی 2 داشته،هیچ جا بهتر از چشم چپ این خانمه که اسمش مارگاریتاست پیدا نکرده.نشسته داره پی پی میکنه!

عکاس سوار هواپیما بوده و داشته از اونجا رد میشده.

اعدامی

داستان این عکس این بوده...
احتمالا این کفشها مال یه آدم زیر 18 ساله که چون زیر 18 ساله گفتن اعدامش کنید!
عکاسش هم افتاده زمین و داره گریه میکنه و گفته حالا بذار یه عکس بگیرم.